رهارها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

بهترین هدیه خدا

به نام خدای مهربان

 

خداوندا 

 

من در کلبه حقیرانه خویش چیزی دارم که تو در عرش کبریایی خودنداری،من همچو تو یی دارم و تو چون خودی نداری.

 

                         

                                   لطفا نظر یادتون نره    niniweblog.com

 

 


عکس های سری سی وهفتم

تولد باباجون 21 مرداد 1395 .باباجون مهربون ایشالله سالهای سال در کنار هم خوشبخت و خوشحال زندگی کنیم .     رهام بعد از خوردن کیک روستای زیبای  کوتنا تیر ماه 1395             امامزاده سید ابو صالح یه جای بکر و دیدنی   آثار باستانی گرد کوه  تبدیل خونمون به پیست ماشین سواری .رهام شوماخر اینم خواهر رهام شوماخره!     فرشته ی مهربون مامان، نفس منی عزیزم     بچه های قشنگم دارن به مامان کمک می کنن تا کتلت درست ک...
1 آذر 1395

عکس های سری سی و ششم

روز عاشورا    پسرم زیر سایه شکم باباجون وایساده.خخخخخ مردای مهربون زندگی من،  چقدر من با وجود شماها خوشبختم.   حالا موندم چرا چسبیدید به انبار و اینهمه عکس قشنگ میگیرید.               ...
1 آذر 1395

عکس های سری سی و پنجم

روز سوم مهر (جشن ورود به پیش دبستانی دخترم).ان شالله در  مسیر طولانی تحصیل و دانش ، با گامهایی استوار و محکم پیش بری و به قله رفیع موفقیت دست پیدا کنی.   دخترم داره همراه دوستاش ،سرود ملی می خونه.قربونش برم.                 ...
1 آذر 1395

سخنان ناب رها

وروجک های من این روزها خیلی شیرین شدند،اینقدر دلبری میکنن که باور کردنی نیست.ادم از وجودشون لذت می بره. تا اونجایی که یادمه می نویسم تا یادگاری بمونه .می دونم وقتی بزرگ بشن از خوندنشون لذت می برند. رها: یه روز رفتیم سر مزار افتادی رو قبر دستت خون اومدی بهم میگی: "مامان رو بسم الله الرحمن الرحیم افتادم " من کلی خندیدم واقعا بامزه تعریف کردی. تو خونه مادرجون تیراهن گذاشته بودند رهام رفته بود روی اونها ،اومدی بهم گفتی:"مامان بیا رهام رفته روی خطر " وای دایی ها وخاله ها همه بودند هممون از خنده ریسه رفته بودیم.جای تیراهن گفتی خطرررررررررر . یه شب بهم گفتی "مامان من وقتی بزرگ شدم ازدواج م...
20 تير 1395