یک عاشقانه ی آرام1
رهایم دخترم از خواب برخیز شکرخندی بزن شوری برانگیز
گل اقبال من ای غنچه ی ناز بهارآمد تو هم با او بیامیز
رهایم دخترم آغوش باز کن که از هرگونه گل آغوش باز کرد
زمستان ملال انگیز بگذشت بهاران خنده برلب آشنا کرد
رهایم دختر صحرا هیاهوست چمن زیر پر وبال پرستوست
کبود آسمان همرنگ دریاست کبود چشم تو زیباتر از اوست
رهایم دخترم نوروز آمد تبسم بررخ مردم کند گل
تماشا کن تبسم های او را تبسم کن که خود راگم کند گل
رهایم دخترم دست طبیعت اگر از ابرها گوهر ببارد
وگر از هر گلش جوشد بهاری بهاری از تو زیباتر نیارد
رهایم دخترم چون خنده ی صبح امیدی می دمد در خنده تو
به چشم خویشتن می بینم از دور بهار دلکش آیند ی تو
این شعر دخترم بهار از سروده های" فریدون مشیری" شاعر گرانقدرمونه .من هم باتغییر نام بهار به رها هرروز این شعر رو برات می خونم ،خوشبختانه تو هم این شعر رو خیلی دوست داری وقتی میشنوی از خوشحالی دست و پا می زنی.
البته شعرهای حافظ ، سهراب، فروغ فرخزاد و شاهنامه هم برات می خونم.خدا رو شکر که اینقدر به شعر وآواز علاقمندی.من خیلی دوست دارم.