قصه ی از پوشک گرفتن رها
عزیزم، از دوشنبه ی هفته ی قبل، نمی ذاشتی پوشکت کنم خیلی لجبازی می کردی ، دو تا دکتر مختلف بردیمت ، دو شب هم تب کردی .دکترها گفتن احتمال عفونت ادراری هست.باید آزمایش ادرار می دادی ولی اصلا نتونستم ازت نمونه بگیرم . دکتر ها گفتن حالا که خودت می خوای ،پوشکت رو بگیریم. خلاصه به طور رسمی از روز سه شنبه 9 مرداد 1392 کارمون آغاز شد!!!! یک کار سخت و طاقت فرسا حتی سخت تر از انتگرال درس دادن به اونایی که فقط جدول ضرب می دونند. بماند که مدام یادگاری رو فرشامون می ذاری و مامان کوزت مدام درحال شستن فرش ، موکت یا لباس های رهاجونه.
برات صندلی مخصوص توالت هم گرفتیم اما یه بار هم استفاده نکردی.
خلاصه یه داستان جدیدیه که از یه هفته پیش شروع شده. تا حالا یه موفقیت کوچیکی هم حاصل شده .با کلی کلک و وعده ی جایزه و کلی آب بازی ، رضایت می دی ما رو به دیدن یه کم جیش مفتخر کنی. و این مامانه که با دیدن این صحنه اشک شوق می ریزه و بال در می آره ، یکی ندونه فکر می کنه مامان بهترین خبر دنیا رو شنیده.
اونوقته که مامان با کلی آفرین دخترش رو از دستشویی بدرقه ی میکنه به اتاق.
فقط خدا نکنه هندونه بخوری مثل دیشب ، هر 5 دقیقه جیش داری.
یعنی میشه یه روز برسه که بیای به مامان بگی : مامان جیش دارم. ای خدا مامان چه آرزوهایی داره!!!
اینم از داستان دستشویی رفتن رها .