رهارها، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

بهترین هدیه خدا

هورااااا نی نی مون به دنیا اومد

1393/9/1 14:00
نویسنده : مامان مژگان
168 بازدید
اشتراک گذاری

روز 7 آبان (مصادف با روز جهانی کوروش کبیر) پسرم آقا رهام ساعت 21:55 شب چهارشنبه تو بیمارستان ولیعصر قائمشهر به کمک خانم دکتر اعتماد به دنیا اومد.

پسرم یه کم مشکل داشت ، تعداد تنفس هاش کمی بیشتر از معمول بود برای همین چند روز مهمون بیمارستان بودیم (3روز به این علت و 2 روز هم برای زردی) اما روز 12 آبان مرخص شدیم .روزهای خوبی نبود اما خدا رو هزاران مرتبه شکر که به خیر گذشت .تو این چند روز همه یه جورایی درگیر بودند،مادرجون پیش مامان بود خاله ماریا هم سه روز اول تو بیمارستان پیش رهام بود، رها هم تو این چند روز، پیش خواهرجون ها و باباجون بود.خلاصه همه کلی به زحمت افتادن تا پسر خوشگل من بیاد خونه.

وقتی مامان به پسر نازش نگاه می کنه و بغلش می کنه مطمئن میشه که روزهای سخت بارداری و روزهای دردناک بعد از زایمان (که هنوز هم ادامه دارن) ارزش تحمل کردنش رو داره.همه اونها به یا تار موی عزیز دلم می ارزه.

راستی پسرم وزنش 3کیلو 150 گرم و قدش هم 54 سانت بود.

قربون اون قدو بالات برم.

رها جون ،طرز برخورد اولت با رهام خیلی جالب بود.اولین بار که با باباجون اومدید دنبالمون ،اصلا داداشی رو نگاه هم نمی کردی.اما برخلاف انتظار ما ، دختر خوبم اصلا حسادتش دردسر ساز نشد.وقتی داداشی رو می دیم بغلت، خیلی خوشحال میشی و تا بتونی به مامان کمک میکنی.مثل پستونک دادن به داداشی، آوردن لباس برای داداش،کمک کردن موقع پوشک کردن رهام و .....

البته چون توجهمون بهت یه کم کمتر شده ، بعضی وقتا یه کم بد قلقی می کنی که طبیعیه.ما باید بیشتر تحمل کنیم اما انصافا برقراری تعادل کار خیلی خیلی سختیه خدا خودش به من و بابا کمک کنه.

ما خیلی خیلی خوشحالیم حالا خانواده ی کوچیک ما کامل شد یه خونواده ی 4 نفره.ایشالله خدا لطفش رو مثل همیشه شامل حال ما کنه و ما رو هم برای هم نگه شداره.

حالا هیچ چیزی جز خوشبختی شما برام مهم نیست.آرزو می کنم لباتون همیشه پر از خنده و دلهاتون پر از شادی و خوشبختی باشه.

پسندها (1)

نظرات (0)