غذا خوردن سری دوم
عشق مامان،رها بلای من ،یادت باشه به قول سهراب سپهری
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
دخمل ناز مامان،این روزا داری حسابی غذاخور میشی.کلی غذاهای جدید با طعم های متفاوت رو تجربه کردی.اولین غذایی که خوردی فرنی بود.تا الان سوپ ماهیچه و سبزیجات،حریره بادوم،آب خوردی. و امروز هم پوره سیب زمینی با کره بهت دادم اینو خیلی دوست داشتی تا آخرش هم خوردی.قربونت برم .بی صبرانه منتظر روزی هستم که برات کلی غذاهای خوشمزه درست کنم و تو هم با لذت بخوری.
نشستنت خیلی خوب شده،عاشق اینی که باهات بازی کنیم و برات آواز بخونیم.خیلی خوردنی وناناز شدی.مامان و بابا عاشقتن ،هیچ وقت فراموش
نکن.
مامانی، وقتی می خوابی مثل فرشته ها میشی.قربون اون خوابیدن نازت.
بشم.
تو بهترین روزای زندگی ما رو رقم زدی.با تو بودن بهترین لحظات زنگیمونه.