رهارها، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

بهترین هدیه خدا

متفرقه

50روزگی پسرم رهاجون و آقا کیان و آقا ایلیا که عکسش خوب نیوفتاده.     دایی داود که اصرار داشت با همه ی شماها عکس بگیره که بالاخره با کلی سختی موفق شد. دختر مهربونم داره کیارشو سواری میده.بماند که به سختی اجازه داد تا کمی کیارش با دوچرخه اش بازی کنه.چه میشه کرد زور رها هم به کیار میرسه.همونطور که زور کیان  و پارمیدا به رها رسید.حالا باید ببینیم آقا کیارش به کی زور میگه (مسلما تمنا و رهام).این  پروسه زورگویی به کوچکتر ها همچنان ادامه دارد. 26 آذر 1393 49 روزگی پسرم این رهای وروجک که هیچی از دستش در امان نیست.رفته تو کمد ...
13 دی 1393

شب یلدا

شب یلدای امسال 30 آذر 1393 جای کیان و دایی و زندایی حسابی خالی. دخترم تو گذاشته رو سر و عروس شده. قربون هر سه تایی تون برم. همه ی آدم های این تصویر جیگرای منند.(هههه چقدر من جیگر دارم.)           میز              ...
13 دی 1393

یک ماهگی رهام جون

7 آذر پسرم یک ماهه شده.مامان اصلا نفهمید چطوری این یک ماه گذشته.با اینکه سخت بود اما به اون سختی که فکر میکردم نبود.البته کمک باباجون تو خونه،بی تاثیر نبود .رهاجو هم کم کم داره به حضورت عادت میکنه و علاقه اش رو روز به روز بیشتر بهت نشون میده. حضور پسرم باعث شده که رها جون به شدت به عروسک هاش علاقه مند بشه.اونها رو هموجور که من می خوابومت رو پاش می خوابونه ، میبرتشون دستشویی،بهشو غذا میده.خیلی جالب باهاشون بازی میکنه. ضمنا خواهرجون رهای مهربون با او صدای زیباش برات کلی آواز می خونه ترانه هایی مثل:  عاشقم من (از کارهای دلکش)، سلطان قلبم (از کارهای عارف)، جان مریم (از کارهای محمد نوری). پسرم رو بردم بهداشت...
15 آذر 1393

برای روزهای دور پسرم..........

آقا رهام من ،این مطلب رو جایی خوندم خوشم اومد برات گذاشتم امیدوارم یه روز ، ازش به اندازه ی کافی استفاده کنی. • زن‌ها موجودات عجیبی هستند …  پســـرم! پسرِ خوبم … می‌دونم که تو هم یه روزی عاشق میشی. میای وایمیستی جلوی من و بابات و از دخترکی میگی که دوسش داری ! این لحظه اصلا عجیب نیست و تو ناگزیری از عشق…! که تو حاصل عشقی … پســـرم … مامانت برای تو حرف‌هایی داره حرف‌هایی که به درد روزهای عاشقیت می‌خوره … عزیزدلم ! یک وقت‌هایی زنِ رابطه بی‌حوصله و اخموست. روزهایی می‌رسه که بهونه می‌گیره. بدقلقی می‌کنه و حتی اسمتو صدا...
9 آذر 1393

عکس های سری بیست و پنجم

اینم عکس های دخترم. البته چون رها خانم زیاد مایل به عکس گرفتن نیست برای همین  معمولا تو دوربین نگاه نمی کنه.   دخترم خودشو با گلها آراسته.قربونش برم. عاشورای حسینی 13آبان روز سه شنبه         گریم صورت تو آخرین روز مهد دخترم .کلی هم از دیدن خودت ذوق زده شدی.                شما پدر و دختر دارید چی کار می کنید؟ از خودتون شکلک در می آرید و عکس می گیرید؟ اینم عکس هایی که خواهرجون غزل ازت...
1 آذر 1393

عکس های سری بیست و چهارم

8 آبان پسرم اینجا یه روزه ست. قربونت برم نمی تونستی زیاد شیر بخوری چون تعداد تنفست زیاد میشد،خاله ماریای مهربون مجبور بود  بهت کم کم با شیشه، شیر بده. قربون مدل خوابیدنت برم.   قربون اون دست و پاهای کوچولوت   باباجون مهربون و آقا رهام گل. رهام هم مثل رها پستونک خور حرفه ایی شده.   مامان دورت بگرده ،چقدر چشات نازن.خیلی نگاهت مهربونه.   من عاشقتم اولین باری که خواهرجون رها بغلت کرده. مامان چقدر خوشبخته که شما ...
1 آذر 1393