رهارها، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 15 روز سن داره

بهترین هدیه خدا

هورااااا نی نی مون به دنیا اومد

روز 7 آبان (مصادف با روز جهانی کوروش کبیر) پسرم آقا رهام ساعت 21:55 شب چهارشنبه تو بیمارستان ولیعصر قائمشهر به کمک خانم دکتر اعتماد به دنیا اومد. پسرم یه کم مشکل داشت ، تعداد تنفس هاش کمی بیشتر از معمول بود برای همین چند روز مهمون بیمارستان بودیم (3روز به این علت و 2 روز هم برای زردی) اما روز 12 آبان مرخص شدیم .روزهای خوبی نبود اما خدا رو هزاران مرتبه شکر که به خیر گذشت .تو این چند روز همه یه جورایی درگیر بودند،مادرجون پیش مامان بود خاله ماریا هم سه روز اول تو بیمارستان پیش رهام بود، رها هم تو این چند روز، پیش خواهرجون ها و باباجون بود.خلاصه همه کلی به زحمت افتادن تا پسر خوشگل من بیاد خونه. وقتی مامان به پسر نازش نگاه می کنه...
1 آذر 1393

عکس های رها سری بیست و سوم

چند تا عکس با کلی تاخیر چون رها خانوم اصلا تو دوربین نگاه نمی کنه عکس گرفتن ازش یه کار خیلی سخته. دخترم و ماشین هاش که خیلی دوسشون داره. همش هم دوست داره اونها رو کنار هم بچینی     نگاه کن چه بلایی سر صورتت آوردی؟ مامان ساندویچت کوچیک نیست؟     اینم تولد باباجون که به اتفاق خونواده مامان رفتیم پارک و یه تولد کوچولو گرفتیم. بابای مهربون تولدت مبارک. دخترم بی صبرانه منتظره که شمع ها رو فوت کنه. تمام تولد رو به خاطر همین دوست داره....
23 مهر 1393

انتقال به شمال

عزیزای من، روز چهارشنبه 24 تیر به شمال نقل مکان کردیم.خیلی کار سختی بود.ولی بالاخره  بعد از 2 هفته کار زیاد،تموم شد.طفلک باباجون خیلی خسته شد.ایشاللهخدا بهش همیشه سلامتی بده. حالا یه کار مهم دیگه داریم انجام میدیم.اونم پروسه جدا کردن رها موقع خوابه.وقتی خوابیدی ،می گذاریمت توی تختت.ولی نصفه شب بیدار میشی می آی پیشمون.احساس میکنم خیلی کار سختیه.امیدوارم خیلی خوب از پسش بر بیای.  
11 مرداد 1393

جنسیت نی نی مون

عسل های ناز من، 11 تیر رفتیم سونوگرافی ، خدا رو شکر نی نی مون سالم و در حالت نرمال قرار داره.حالا مطمئن شدیم نی نی مون یه پسره نازه. خیلی خیلی از خدای بزرگ ممنونم.البته با اینکه برام خیلی مهم نبود که جنسیت نی نی مون چی باشه اما حالا خوشخالم که یه پسر ناز دارم. فقط آرزو می کنم که هر دوتون در پناه خدا سالم و خوشحال باشید.این نهایت ارزوی من و باباجونه.ضمنا اینقدر این نی نی وروجکه من موندم پس کی می خوابه؟ همش داره بهم ضربه می زنه.به قول یکی ، این ضربه ها شیرین ترین لگد های دنیاست. و فقط یک مادر اینو درک میکنه.امیدوارم همه ی اونهایی که ارزوی مادر شدن دارن به زودی این حس شیرین رو تجربه کنند . دخمل ناز منم خیلی خیلی شیرین و شیطون شده، کلی ...
22 تير 1393

یک تصمیم خیلی مهم

بچه های عزیز من ، بالاخره تصمیمی که خیلی وقت پیش گرفتیم رو داریم عملی میکنیم.داریم میریم شمال زندگی کنیم.تصمیم مهمیه و امیدوارم که همه چی خوب پیش بره و هیچ وقت احساس پشیمونی نکنیم.این روزا درحال جمع کردن وسایل خونمون هستیم .چون حال خیلی خوبی ندارم یه کم بهم سخت می گذره .گرچه عمده ی کارها به عهده ی باباجونه اما با توجه به ویار خیلی بد (که حق انتخاب زیادی تو خوردن برام نذاشته) و فشار خیلی پایین و بی حوصلگی، کارها برام کند و سخت می گذره .فقط خوشحالم که دارم میرم تو یه محیط سالمتر با هوای تمیزتر و وجودخونواده که برام نعمت بزرگیه. البته مطمئنم مزیت های زندگی در تهران رو از دست می دیم و حداقل اوایل خیلی آسون نخواهد بود اما این تصمیم رو ،بابا...
19 خرداد 1393

سونوگرافی

نی نی  های ناز مامان ، بچه های خوب من دوشنبه 8 اردیبهشت رفتم سونوگرافی .دکتر بهم گفت به احتمال 90 درصد پسره .خیلی خوشحالم حالا یه پسر ناز هم دارم.امیدوارم سالم به دنیا بیاد.خدارو شکر می کنم بابت بچه هایی که بهم داد.امیدوارم همیشه در کار هم خوشحال و سلامت باشیم.
19 ارديبهشت 1393