دختر ناز مامان.از دیروز تا حالا داری اتفاق مهمی رو تجربه می کنی.دارم تو رو از شیر می گیرم.خیلی استرس داشتم فکر می کردم خیلی اذیتم می کنی.اما تا حالا که عالی بودی.فکر می کردم شب نتونم بخوابونمت.اما خیلی آروم اومدی بغل مامان و برات قصه ی روز به دنیا اومدنت رو گفتم تا خوابیدی.خدارو شکر اصلا هم بهانه نگرفتی و واسه شیر خوردن هم بغلم نیومدی.وقتی بهت گفتم تلخ شده ،فقط تا ظهر دیروز اومدی وامتحان کردی، از دیروز بعدازظهر تا حالا دیگه اصلا سراغش هم نیومدی.خیلی نگران بودم خدا رو شکر از این تجربه ی بزرگ سربلند بیرون اومدی و خوب این موضوع رو پذیرفتی.نشون دادی چه دختر قوی ومقاومی هستی.یه دنیا دوست دارم. دخترم در حال خاک بازی تو جنگل سرخه حصار &...