شمال سری دوم
29 دی 1390
امروز به همراه مادر جون رفتیم شمال.دو ماهی بود که خونواده مامان ندیده بودنت.حسابی دور برت شلوغ بود ،تو هم که عاشق اینی که بغلت کنن و راه ببرنت.اونجا هم که این خواستت حسابی برآورده میشد.
اینجا یه روستاست به اسم آهنگرکلا،من و بابایی خیلی میریم اونجا.یه طبیعت آروم با کلی آبگیر وزمین های کشاورزی داره.بهم آرامش می ده و باعث میشه شلوغی های تهران رو فراموش کنم.
اینم کیان جون عمه.نمی دونی چقدر کیان پتوی تو رو دوست داره ،هروقت می آد پتوی تو رو می گیره وباهاش ادای عروس ها رو در می آره.قربونش بره عمه!!!
اینم دوتا عکس خوشگل از دخترم با کلی ستاره و خورشید خانوم.
عزیزم هیچ وقت فراموش نکن ما عاشقتیم.همیشه روی ما حساب کن.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی