کاخ نیاوران
شکسته های دلت را به بازارخدا ببر، خدا خود بهای شکسته دلان است.
23 دی ماه 1390 روزجمعه
دختر مامان، امروز با مهمونامون(خاله فاطمه و خونوادش) رفتیم کاخ نیاوران.این اولین باره که با هم رفتیم موزه.البته تو طبق معمول ،وقتی از خونه می آی بیرون می خوابی.تقریبا تمام مدتی که تو موزه بودیم تو خواب بودی حتی یادت رفت شیر بخوری.قربون دختر خوش خوابم برم که بیرون از خونه می خوابه تا مامان اذیت نشه.
اینم چند تا از عکسات:این کلاه و شال گردن رو مامان موناجون برات بافته ،خیلی خوشگله ،خیلی هم بهت می آد.
(این کاخ محمد رضا شاهه.)
اینم آرشامه ،از وقتی از کاخ اومد همش می گه من از اون کلاه ها که شاه داشت می خوام.بابا هم اومد خونه کلاه دوران خدمت خودش رو بهش داد.بعد هم اصرار داشت تو رو بغل کنه!!!
این روزا هرچی به دستت می رسه رو می خوای بخوری.مدام هم دستات تو دهنته.ظاهرا داری دندون در می آری.بمیرم برات که داری اذیت می شی.
خوشگل مامان ،من واسه اون چشای نازت میمیرم.تو دختر خوش اخلاق منی.به قول خاله سمیرا باید بهت کاپ اخلاق داد.
یه عالمه آرزوی خوب برات دارم.امیدوارم وقتی بزرگ شدی آرزوهایی که واست داشتم رو دوست داشته باشی.