فرشته ی زیبای مامان ما بعد از 2ماه رفتیم شمال.آلبالو،گوجه سبز وشاه توت باغ پدرجون رسیده بود بابا هم یه بار دور از چشم من ،تورو برد تو باغ وهرچی دوست داشتی بهت داد وقتی دیدمت تموم صورتت ولباسات قرمز بود وتو طبق معمول خوشحال بودی چون به خواسته هات رسیدی.فقط من بیخودی حرص خوردم تو وبابا کاملا راضی بودید. این دفعه شمال رفتنمون خیلی مفید بود.یه روز رفتیم باغ پدربزرگ عمو محمد بعدش هم رفتیم دریای جویبار ،پاهاتو گذاشتم تو آب خیلی خوشت اومد کلی ذوق کردی.من بعد سالها رفتم دریای جویبار ،خیلی تغییر کرد واقعا اون روز خوش گذشت. روز بعدش رفتیم لفور که از روستاهای شیرگاهه (خیلی خیلی زیبا بود،طبیعتش حرف نداشت ،یه سد هم د...