رهارها، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

بهترین هدیه خدا

6ماهگی رهام

پسرم رو بردیم قد ووزن.خدا روشکر همه چی خوب بود. وزن 6ماهگی : 8کیلو و 200 گرم قد 6ماهگی: 65 سانتی متر      پسرم از دوهفته پیش همون اول اردیبهشت غلت زدن رو یاد گرفته.حالا به راحتی غلت میزنه.و سعی می کنی سینه خیز بره ولی خیلی نمی تونه.خیلی هم وروجک شده.همش باید باهاش بازی کنیم یا راه ببریمش.  رها خانم هم که علاقه ی عجیبی به خانواده داره.هرچی که میخره یا میسازه یا پیدا میکنه چه حیون چه اسباب بازی یا اشیا و حتی نقاشی هاش باید خانواده باشه.مثلا اگه براش یه گل بکشیم باید گل مامان و گل بابا و گل رها و رهام هم بکشیم.چند روز پیش خونه پدرجون حلزون پیدا کرد بابا رو وادار کرد که نه تنها حلز...
14 ارديبهشت 1394

عکس های سری بیست و ششم

12 اسفند 1393  پسرم اینجا 4 ماه و 5 روزه ست. خواهرجون رها عروسکش رو آورده کنار داداشی تا بخوابه، پسرم هم از دیدن عروسک هیجان زده شده. قربون خنده هات بره مامان.این عکس ها پشت سر هم گرفته شده تا خنده های زیبای پسرم ثبت بشه معدود عکسی که ما تو پارک از رهاخانم  تونستیم بگیریم. 22اسفند 1393 ایشالله دوماد بشی پسر نازم. رها خانمم که از دوربین فراریه. این یه درخت خیلی قطوره که تو شکافش یه آدم بزرگ هم می تونه بره. مرداب بسیار زیبا و طبیعت بکر روستای قادیکلا پسرم در حال گاز زدن به دندونیش.خیلی هم عصبا...
7 ارديبهشت 1394

بدون عنوان

      سه ماهگی پسر نازم مبارک             اینم یه نقاشی جدید رها که همه ی اعضای خونواده مون رو کشیده. اونی که مژه داره مامانه، اونی که ریش پرفسوری و عینک داره باباست، اونی که کنار مامانه رهاست و اون که خیلی کوچولوئه  رهامه. عافیت باشی مامانی.       مخفیگاه جدید رها برای قهر کردن.الان دخترم آمپول زده ناراحته رفته قهر.     ...
27 بهمن 1393

مقایسه رها و رهام به روایت تصویر

3روزگی رها سه روزگی رهام 5روزگی رها 5روزگی رهام 11روزگی رها 12 روزگی رهام   رهای 38 روزه 38 روزگی رهام رهای 44 روزه 45روزگی رهام   رهای 2ماه و نیمه رهام 2ماه و نیمه 3ماه و نیمه بودن رها رهام سه ماه و نیمه       ...
26 بهمن 1393

این روزهای ما

امروز 21 بهمن 1393 ست.رها امروز 3سال و 5ماه و 8روزشه ورهام هم سه ماه و 14 روزشه. مامان حدود سه هفته ست که میره مدرسه درس میده.البته کلاس زیاد بر نداشت تا شما ها خیلی اذیت نشید.مدرسه نزدیک خونمونه. و من خیلی خوشحالم که فرصتی پیدا می کنم تا از خونه برم بیرون.شاگردهام با اینکه مدرسه ایی هستن و سیستم مدرسه با دانشگاه خیلی فرق داره اما خیل راضی هستم.امیدوارم بتونم موفق بشم. از طرفی دارم کارای دانشگاه رو هم پیگیری می کنم تا دو تا بعد ازظهر هم برم دانشگاه.دلم واسه دانشگاه هم خیلی تنگ میشه. تو این مدت که من نیستم پیش بابا و مادرجون و خاله ماریا می مونید.از قدیم گفتن: همسایه ها یاری کنید می خوام شوهر داری کنم. حالا شده حکایت من، چند ن...
21 بهمن 1393

ختنه کردن پسرم

پسری مامان ، روز 12 دی ماه بردیمت بیمارستان حکمت ساری، توسط دکتر حجتی (که یکی از دکترهای خیلی خوبه و مامان با کلی پرس و جو پیداش کرد) ، ختنه شد.اولش کمی گریه کردی اما بعد آروم شدی.خیلی اذیت نشدی. وقتی رها تو رو دید همش می گفت : داداشی چی شده؟ بوف شدی ؟ دردی داره؟ چند روز پوشکت رو بازگذاشتم و هر روز می شستم تا خوب شدی.خدا رو شکر این مرحله سخت رو هم با موفقیت پشت سر گذاشتیم.ایشالله دامادیت رو جشن بگیریم.    
21 بهمن 1393

2ماهگی پسرم

7دی ماه،پسرم دوماهه شده.مثل برق و باد گذشته .باورم نمیشه رهامم ،پسر نازم، دوماه که تو زندگیمونه. اینقدر از داشتنتون خوشحالم که هیچ خوشحالی باهاش قابل مقایسه نیست. انگار دیگه چیزی کم ندارم یه دختر و یه پسر سالم و ناز.خدارو شکر پسرم رو بردیم واکسن دو ماهگی زدیم. پسرم خیلی مرد بود و اصلا گریه نکرد.(آخه تو بیمارستان کلی بهش آمپول زدن و پسر گلم حسابی از پسش بر اومد.)  وزن دوماهگی:                    5کیلو و 450 گرم        قد دوماهگی:                     58سانتی متر حالا دیگه نسبت به من...
21 بهمن 1393

مسافرت به رشت و انزلی

بچه های عزیزم، سه شنبه 2 دی ماه تصمیم گرفتیم بریم رشت خونه ی عزیز.صبح زود راه افتادیم حدود6ساعت و نیم تو راه بودیم.با اینکه این اولین مسافرت آقا رهام بود اما خدا رو شکر قریبا در تمام طول راه ، تو صندلی ماشینش راحت خوابید.عزیز و عمه محدثه و عمه مهری و عمو مجتبی از دیدنتون خیلی خیلی خوشحال شدند.رها خانم یهت خیلی خوش گذشت .مخصوصا با عمو مجتبی خیلی جور شدی. پنج شنبه رفتیم انزلی ،خونه عمه مریم، اولش با محمدرضا خوب بودی .اما بعد از گذشت یک ساعت، آرامش از بین رفت و طوفان شروع شد.تو به اسباب بازی هاش دست می زدی اونم ناراحت میشدو غرغر می کرد.من و عمه حسابی ناامید شده بودیم که بتونید با هم کنار بیاید.اما خدا رو شکر با کمک کارتون باب اسفنجی بینتون صلح...
13 دی 1393

متفرقه

50روزگی پسرم رهاجون و آقا کیان و آقا ایلیا که عکسش خوب نیوفتاده.     دایی داود که اصرار داشت با همه ی شماها عکس بگیره که بالاخره با کلی سختی موفق شد. دختر مهربونم داره کیارشو سواری میده.بماند که به سختی اجازه داد تا کمی کیارش با دوچرخه اش بازی کنه.چه میشه کرد زور رها هم به کیار میرسه.همونطور که زور کیان  و پارمیدا به رها رسید.حالا باید ببینیم آقا کیارش به کی زور میگه (مسلما تمنا و رهام).این  پروسه زورگویی به کوچکتر ها همچنان ادامه دارد. 26 آذر 1393 49 روزگی پسرم این رهای وروجک که هیچی از دستش در امان نیست.رفته تو کمد ...
13 دی 1393